اکلیل الملک، گیاهی با برگ های بیضی شکل و گل های خوشه ای زرد که دم کردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده و نزلۀ برونش ها نافع است شاه افسر، گیاه قیصر، بسدک، ناخنک، شبدر زرد، یونجه زرد، بسک، بسه
اِکلیلُ المَلِک، گیاهی با برگ های بیضی شکل و گل های خوشه ای زرد که دم کردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده و نزلۀ برونش ها نافع است شاه اَفسَر، گیاه قِیصَر، بَسدَک، ناخُنَک، شَبدَر زَرد، یونجه زَرد، بَسَک، بَسَه
شاگردانی که آنان را در قراول میگذارند. (ناظم الاطباء). قراول که عرب طلایع گوید: انجم رخشان که شب با مشعله بهر پاس خلوتت دالابه است. ؟ (از شعوری ج 1 ص 426). اما در فرهنگهای در دسترس نبود
شاگردانی که آنان را در قراول میگذارند. (ناظم الاطباء). قراول که عرب طلایع گوید: انجم رخشان که شب با مشعله بهر پاس خلوتت دالابه است. ؟ (از شعوری ج 1 ص 426). اما در فرهنگهای در دسترس نبود
ویلیام - هنری - فوکس. باستان شناس و فیزیک دان انگلیسی است که در سال 1800 میلادی در ’لاکوک -ابی’ متولد و در همان جا بسال 1877 میلادی درگذشت. وی در سال 1832 بعضویت مجلس عوام نایل شده بود. ظاهراً این همان ’تال بت’ است که پیرنیا در ایران باستان ج 1 ص 47 وی را یکی از چهار نفر دانشمند آشورشناس معرفی کرده است که انجمن آسیایی پادشاهی لندن آنان را در سال 1857 میلادی دعوت کرده بود که هریک جداگانه یکی از کتیبه های آسوری را بخوانند
ویلیام - هنری - فوکس. باستان شناس و فیزیک دان انگلیسی است که در سال 1800 میلادی در ’لاکوک -ابی’ متولد و در همان جا بسال 1877 میلادی درگذشت. وی در سال 1832 بعضویت مجلس عوام نایل شده بود. ظاهراً این همان ’تال بت’ است که پیرنیا در ایران باستان ج 1 ص 47 وی را یکی از چهار نفر دانشمند آشورشناس معرفی کرده است که انجمن آسیایی پادشاهی لندن آنان را در سال 1857 میلادی دعوت کرده بود که هریک جداگانه یکی از کتیبه های آسوری را بخوانند
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی. سکنۀ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از چاه و باران و محصولش غلات و تنباکو و خرماست. شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی. سکنۀ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از چاه و باران و محصولش غلات و تنباکو و خرماست. شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
درخت. (فرهنگ نظام). شاخ درخت: ز باغ تو منزلگهی خواستن می آوردن و مجلس آراستن گلی چیدن از وی به هر شیوه ای چشیدن ز هر شاخ بن میوه ای. امیرخسرو (از آنندراج و فرهنگ نظام)
درخت. (فرهنگ نظام). شاخ درخت: ز باغ تو منزلگهی خواستن می آوردن و مجلس آراستن گلی چیدن از وی به هر شیوه ای چشیدن ز هر شاخ بن میوه ای. امیرخسرو (از آنندراج و فرهنگ نظام)
تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان). ماه و روز. (جهانگیری). حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را ماه روز نیز گفته اند. (آنندراج) : شدش فرامش آن سال مه که شهر ترا فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان. مسعودسعد (از آنندراج). رجوع به سال و مه شود
تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان). ماه و روز. (جهانگیری). حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را ماه روز نیز گفته اند. (آنندراج) : شدش فرامش آن سال مه که شهر ترا فروگرفت به نیرنگ و تنبل و دستان. مسعودسعد (از آنندراج). رجوع به سال و مه شود
درختی را گویند که یکسال بار آورد و یکسال نیاورد. (برهان) (آنندراج). در شعوری آمده است: سال بر، درختی است که یکسال میوه دارد و سالی ندارد. این حالت در درخت زیتون بغایت ظاهر است. سالی زیتون دارد و آن را حمل گویند و سالی ندارد و آن را محل گویند. (شعوری ج 1 ص 59)
درختی را گویند که یکسال بار آورد و یکسال نیاورد. (برهان) (آنندراج). در شعوری آمده است: سال بر، درختی است که یکسال میوه دارد و سالی ندارد. این حالت در درخت زیتون بغایت ظاهر است. سالی زیتون دارد و آن را حمل گویند و سالی ندارد و آن را محل گویند. (شعوری ج 1 ص 59)
پسر شاه. فرزند شاه. بچۀ شاه: فکند آن تن شاه بچه بخاک بچنگال کردش جگرگاه چاک دل شاه بچه برآمد بجوش سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش. فردوسی. هر آنگه که دارد به بیداد دست دل شاه بچه نباید شکست. فردوسی. ، در تداول عامه بر کودک مؤدب و آرام نیز اطلاق کنند: این پسر شاه بچه است و چون فرزند شاهان ادب گرفته و پرهیخته و مؤدب است
پسر شاه. فرزند شاه. بچۀ شاه: فکند آن تن شاه بچه بخاک بچنگال کردش جگرگاه چاک دل شاه بچه برآمد بجوش سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش. فردوسی. هر آنگه که دارد به بیداد دست دل شاه بچه نباید شکست. فردوسی. ، در تداول عامه بر کودک مؤدب و آرام نیز اطلاق کنند: این پسر شاه بچه است و چون فرزند شاهان ادب گرفته و پرهیخته و مؤدب است
شاخ آبه شهرود. خلیج. (شعوری). جویی و نهری باشد که از رود بزرگ و دریا جدا شود و آن را به تازی خلیج گویند. (فرهنگ جهانگیری). جوی کوچکی را گویند که از رودخانه ای بزرگ یا رودخانه ای که از دریا جدا میشود جدا شده باشد و آن را به عربی خلیج میگویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). خلیج یعنی قطعه ای از دریا که در خشکی داخل شده باشد. (ناظم الاطباء). خلیج کوچک. (فرهنگ نظام). شرم. (ج، شروم). (منتهی الارب)
شاخ آبه شهرود. خلیج. (شعوری). جویی و نهری باشد که از رود بزرگ و دریا جدا شود و آن را به تازی خلیج گویند. (فرهنگ جهانگیری). جوی کوچکی را گویند که از رودخانه ای بزرگ یا رودخانه ای که از دریا جدا میشود جدا شده باشد و آن را به عربی خلیج میگویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). خلیج یعنی قطعه ای از دریا که در خشکی داخل شده باشد. (ناظم الاطباء). خلیج کوچک. (فرهنگ نظام). شرم. (ج، شروم). (منتهی الارب)
شال. به جنگلی. نام شغال به را در مازندران و رامیان و کتول به این درخت میدهند و در لاهیجان به نام توچ معروف است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به توچ و شال شود
شال. بِه ِ جنگلی. نام شغال به را در مازندران و رامیان و کتول به این درخت میدهند و در لاهیجان به نام توچ معروف است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به توچ و شال شود